جوان امروز هم مثل جوان دهه شصت، آماده مقابله در صفوف مقدم است
رهبر انقلاب در تاریخ 1403/12/22 در دیدار رمضانی با دانشجویان، موضوعاتی را درباره مسائل و هویّت دانشجویی مطرح کردند:
دربارهی دانشجو؛ حرفهایی که شماها در مورد مسائل دانشجویی زدید و امیدی که به حرکت دانشجویی در دل کسانی که معتقد به دانشگاه هستند وجود دارد، کاملاً حرفهای درستی بود، بنده هم همهی اینها را تصدیق میکنم. من یک مطلب کوتاهی را ــ [البتّه] اگر بتوانم انشاءالله آن را امروز کوتاه بیان کنم ــ اینجا یادداشت کردهام که بیان کنم، و آن، همین مسئلهی «هویّت دانشجویی» است. ببینید، در طول این دو قرنی که تمدّن غربی وارد کشور ما شد و با ما ارتباط پیدا کرد و با غربیها و تمدّن غربیها سروکار پیدا کردیم، جوان ایرانی دو تجربهی متفاوت در مواجههی با تمدّن غرب دارد: یک تجربه، تجربهی اوّل او است که نتیجهاش شیفتگی و خودباختگی است؛ یک تجربه، تجربهی بعدی او است که نتیجهاش شناخت و برخورد گزینشی و احساس استقلال، و در یک مواردی کاملاً احساس جدایی و دوری است. این دو برخورد را من مختصر توضیح بدهم.
در برخورد اوّل، مواجههی اوّل، وقتی که با غربیها، با عناصر غربی، با بعضی از نمادهای غربی سروکار پیدا کردیم، جوان ایرانی ــ بحث سر جوان است، من راجع به جوانها دارم صحبت میکنم؛ طبقات دیگرِ مردم تقریباً احساسشان شبیه احساس جوانها است؛ من حالا راجع به جوانها میخواهم عرض بکنم ــ در آن برخورد اوّل وقتی با غرب مواجهه پیدا کرد، یک پیشفرضی برایش به وجود آمد، یک تصوّر قطعیای برایش به وجود آمد و آن عبارت بود از: دوگانهی «غرب پیشرفته، و ایران عقبمانده و ضعیف»؛ «غرب موفّق، و ایران منحط»؛ این برایش مسجّل شد. وقتی جوان ایرانی خودش را در مقابل پیشرفتهای غربی و علم غربی و فنّاوری غربی و مانند اینها مشاهده میکرد، احساس میکرد که عقبمانده است، منحط است، ناتوان است؛ او پیشرفته است و باید دنبال او حرکت کرد، باید دنبال او راه افتاد.
خب واقع قضیّه هم همین بود؛ یعنی ایرانِ صد سال پیش، حقیقتاً از غربِ صد سال پیش خیلی عقبتر بود. حالا دلایل و علل و عواملش مفصّل است و بحث امروز ما جای اینها نیست، ولی خب این واقعیّت داشت. منتها یک نکتهی مهمّی اینجا وجود دارد: اگر چنانچه شما به طرف مقابل که نگاه کردید ــ مثلاً به غرب نگاه کردید ــ و نقاط قوّت او را دیدید، اگر چنانچه این نقاط قوّت شما را متوجّه به نقاط ضعف خودتان بکند و شما را به فکر فروببرد، این خوب است. آدم نگاه کند ببیند آنها چه کار کردند، ما چه کار باید بکنیم؛ فرض بفرمایید آنها به پیشرفت علمی دست پیدا کردند، ما هم بایستی به پیشرفت عملی دست پیدا کنیم؛ اگر این باشد خوب است، امّا این اتّفاق نیفتاد. نگاه شد به غرب به صورت یک موجود موفّق، [یعنی] قوّتهای او موجب شد که قوّتهای خودمان از یادمان برود! نقطهقوّتهایی هم ما داشتیم؛ ملّت ایران نقطهقوّتهایی داشت: ایمان داشت، صفا داشت، برادری داشت، خانواده داشت، وفا [داشت]، حیا [داشت]؛ اینها نقاط قوّت ما است. ما از اینها غفلت کردیم، جوانِ آن روزِ ما از اینها غفلت کرد؛ خودش غفلت کرد، یک عدّهای هم در داخل کشور یا پیدا شدند یا حضور داشتند که این غفلت را تشدید کردند؛ یعنی به جای اینکه به خودیافتگی برسند، به خودباختگی رسیدند و این فهم را در بین عموم مردم منتشر کردند که اگر میخواهید به جایی برسید، زندگیتان، علمتان، تواناییهایتان به آنجایی برسد که در غرب مشاهده میکنید، باید در همهی امور مثل آنها بشوید، باید غربی بشوید، خود شما با تکیهی به اصالتهای خودتان نمیتوانید به جایی برسید! همین حرف معروف تقیزاده(۷) که گفت از فرق سر تا نوک پا باید غربی شد؛ لباس باید غربی بشود، اخلاق باید غربی بشود، رفتارهای زندگی باید غربی بشود، همهچیز باید غربی بشود تا ما بتوانیم به آنها برسیم.
آن وقت مهم این است که تقلید از غرب، در این خُلقیّات و مسائل اخلاقی و مسائل فکری اتّفاق افتاد، امّا در مسائل اساسیای که غرب متّکی به آنها بود هیچ اتّفاقی نیفتاد. بله، صورت یک دانشگاهی درست شد، امّا از این دانشگاه هیچ انسان برجستهای، هیچ اختراعی، هیچ کار نویی، هیچ پیشرفت علمیای در آن دورهی رضاخان بیرون نیامد. غربیها هم این را تقویت کردند؛ غربیها هم همین احساس را، همین باور را که باید پیرو غرب شد، تبعیّت از غرب کرد، تقویت کردند. آن روز در داخل کشور نمایندهی دولتهای غربی در واقع انگلیسها بودند که در اینجا بر همهچیز، بر همهکس مسلّط بودند؛ [آنها] یک دیکتاتور را سر کار آوردند. رضاخان سر کار آمد؛ با روحیهی اقتدار و دیکتاتوری و قلدری روی همهجا دست گذاشت و یک مجموعهای دُوروبَر او به وجود آمدند که اینها از لحاظ فکری ــ چون این حرفها به عقل خود او نمیرسید ــ همین حالت گرایش به غرب را، در واقع تبعیّت از غرب را، هضم شدن و حل شدن در تمدّن مادّی غرب را در بین مردم ترویج کردند، جا انداختند، عملی کردند و در اقتصادمان، در مسائل گوناگونمان، در مسائل اجتماعیمان، این را پیش بردند. پرچم حمایت از غرب را در واقع اینها به دست گرفتند.
رضاخان مظهر غربگرایی مخرّب بود؛ غربگرایی ویرانگر؛ یعنی همهچیز را در واقع در اختیار غربیها گذاشتند و نتیجه این شد که کشور از باطن، در داخل، از درون پوک شد. لذا وقتی بعد از بیست سال همان انگلیسها مجدّداً رضاخان را از سر کار برداشتند و بردند، کشور ما نه یک ارتش ملّی داشت، نه یک اقتصاد ملّی داشت، نه یک امنیّت ملّی داشت، نه یک سیاست داخلی ملّی داشت، نه یک سیاست خارجی ملّی داشت، نه حتّی لباس ملّی داشت! یعنی پیشرفت کشور را در تغییر لباس، در گذاشتن فلانجور کلاه، در این چیزها خلاصه کردند. اینها اینجوری با غرب مواجه شدند. از قول یکی از این مسئولان، رجال سیاسی دورهی قاجار و پهلوی، مخبرالسّلطنهی هدایت، نقل شده که او میگوید که نگاه به بولوارهای شهرهای غربی بود، نه به لابراتوارها، نه به کتابخانهها؛ نوع برخورد این بود.
البتّه آن شخصیّتهای فکری، امثال تقیزاده، امثال فروغی، امثال حکمت، بزرگترین مقصّرهای آن دوره هستند و اینها دهها سال کشور ما را عقب نگه داشتند. توجّه داشته باشید، مطمئنّاً اگر چنانچه یک گروه دلسوز علاقهمندی به جای اینها وجود داشت، میتوانست کشور را پیش ببرد. اینها کشور را عقب نگه داشتند. این، آن برخورد و آن تلقّی اوّلیّهی در قبال غرب است.
تجربهی دوّم ــ که به نظرم آن مهم است؛ آن ما را به اینجا رسانده تاکنون ــ از لابهلای حوادث تلخ بتدریج برای مردم پیدا شد. عملکردهای ظالمانه و غیر منصفانهی غربیها در کشورمان؛ اشغال بعضی از بخشهای کشور به وسیلهی انگلیس و روس تزاری، که آن هم جزو غرب بود آن روزها؛ بعد البتّه باز به وسیلهی شوروی بخشهایی از ایران را [اشغال کردند]؛ عوارض این تسلّطها؛ در شمال کشور، در جنوب کشور، در شرق کشور تسلّط پیدا کردند، جاهایی را تصرّف کردند، سرکوب کردند، قحطی به وجود آوردند. هزاران نفر ــ حالا عدد به طور قطعی در اختیار ما نیست، امّا بعضی میگویند چند میلیون [نفر] ــ از قحطیای که غربیها در کشور به وجود آوردند مُردند؛ به خاطر قحطیای که اینها به وجود آوردند. نهضتهای داخلی را سرکوب کردند؛ در تبریز یک جور، در مشهد یک جور، در گیلان یک جور؛ و خیانتهای گوناگون: قرارداد وثوقالدّوله،(۸) تمدید قرارداد نفت دارسی(۹) به وسیلهی رضاشاه و امثال اینها. این کارها بتدریج افراد هوشمند و آحاد مردم و بخصوص جوانها را متوجّه باطن غربیها کرد؛ یعنی معلوم شد ماورای این ظاهرِ اتوکشیدهی روشنِ گاهی با لبخند، یک باطن خبیث وجود دارد، یک باطن خائن وجود دارد؛ این را احساس کردند. تدریجاً آن شوق، آن شیفتگی نسبت به تمدّن غرب در بین بسیاری از آحاد مردم و جوانها کاهش پیدا کرد.
نهضت ملّی نفت در سال ۲۹[۱۳] و ۳۰[۱۳] قطعاً یک مقطع مهمّی بود، مقطع تاریخسازی بود؛ یک نقطهی عطف بود که توانست باطن غربیها را به ما نشان بدهد؛ کلّیّت غرب را، باطن کلّیّت غرب را این نهضت با مقدّماتش، با مؤخّراتش و نتایج و تبعاتش، برای مردم ایران روشن کرد. مصدّق در مبارزهی با انگلیس در قضیّهی نفت، تکیهاش و امیدش به آمریکا بود؛ علناً، صریحاً امیدوار بود که آمریکا از او حمایت کند در مقابل انگلیس، [امّا] ضربه را آمریکا به مصدّق زد؛ یعنی همان آمریکایی که مصدّق امیدوار بود کمکش کند، آن آمریکا کودتا کرد. «کیم روزولت» عنصر کودتاچی معروف و مشهوری که آمد کودتای بیستوهشتم مرداد را راه انداخت، یک فرد آمریکایی بود؛ با پول آمریکا، با امکانات آمریکا آمدند این کودتا را راه انداختند و چند ده سال دیگر کشور را اسیر کردند.
خب، پس این حوادث یک نتیجه داد؛ آن نتیجه این بود که برای پیشرفت، تکیهی به غرب نهفقط کمککننده نیست بلکه مانع است؛ یعنی تکیهی به غرب نهفقط ما را به پیشرفت نمیرساند بلکه مانع پیشرفت میشود. معلوم شد که در ایران هر پدیدهای که با زیادهخواهیهای غرب، با منافع غرب در تعارض باشد، اینها بیرحمانه با آن برخورد میکنند؛ یا مستقیم برخورد میکنند، کمااینکه در بیستوهشتم مرداد مستقیم برخورد کردند و آمدند کودتا کردند؛ یا غیر مستقیم برخورد میکنند، یعنی به وسیلهی حکومت دستنشاندهی خودشان، مثل پانزدهم خرداد سال ۴۲؛ آنجا هم برخورد کردند، کشتار کردند، قتلعام کردند، منتها به دست محمّدرضا.
خب، این حالت یعنی در واقع شناخته شدن باطن تمدّن مادّی غرب برای ملّت ایران، برای جوان ایرانی، موجب این شد که واکنشها شروع بشود؛ عدّهای سینه سپر کردند. کودتا در مرداد اتّفاق افتاد، در آذر همان سال،(۱۰) در دانشگاه تهران، عدّهای از جوانهای دانشجو، برای آمدن نیکسون که معاون رئیسجمهور آن روز آمریکا بود، قیام کردند، ایستادگی کردند و سه نفر از دانشجویان به دست عوامل حکومت کشته شدند؛ یعنی جان باختند. از آن روز شروع شد. البتّه دانشگاه در حوادث بسیار بزرگی دخالت داشته؛ این را توجّه داشته باشید. بله، دانشگاهِ امروز با دانشگاه قبل از انقلاب و حتّی با دانشگاه بعد از انقلاب، با بیست سال قبل، تفاوتهای زیادی دارد؛ امروز دانشگاه جلوتر است، پیشرفتش بیشتر است، فهمش از مسائل گوناگون پیچیدهتر و عمیقتر است، و ایستادگیاش هم خوب است. برخلاف آنچه تبلیغ میشود و گاهی گفته میشود که نسل جدید دانشجو و جوان ایرانی مثل نسل دههی ۶۰ آمادگی ندارد، اینجور نیست؛ این آمادگی امروز هم وجود دارد. ما این را در قضایای مختلف مشاهده کردهایم، امروز هم داریم جلوی چشم خودمان مشاهده میکنیم آمادگی جوان ایرانی را برای حضور در صفوف مقدّم؛ در مقابلهی با دشمن حاضرند، آمادگی دارند؛ فهمشان هم از مسائل بهتر است، آمادگیشان هم بحمدالله بسیار خوب است.
البتّه آن خطّ انحرافی با این کار قطع نشد؛ آن خط ادامه پیدا کرد؛ آن خط تا شروع انقلاب، به طور صریح، ابعاد گوناگون زندگی مردم را تحت تأثیر قرار میداد؛ یعنی واقعاً اگر چنانچه انقلاب در سال ۵۷ اتّفاق نمیافتاد، حرکت کشور، حرکت مسئولینِ دولتی آن روز و مسئولین فرهنگی آن روز به نحوی بود که کشور را از همهی مزایای معنوی و اخلاقی و ثروتهای معنوی خودش محروم میکرد؛ یعنی وابستگی را ــ هم وابستگی مادّی و هم معنوی را ــ به خارج، به آمریکا، به کشورهای گوناگون دیگر روزبهروز بیشتر میکرد و آنها دستشان در غارت بازتر میشد؛ انقلاب به داد مردم ایران رسید، به داد کشور رسید، توانست جلوی این حمله را بگیرد. آنها بالاخره تا انقلاب ادامه دادند.
من برای این خیلی اهمّیّت قائلم: هنر بزرگ امام (رضوان الله علیه) این بود که اوّلاً با «ملّت» حرف زد، نه با یک قشر خاص، نه با یک حزب یا با یک مجموعهی خاص؛ با ملّت ایران حرف زد، به ملّت هویّت داد، از ملّت مطالبه و اظهار توقّع کرد؛ ملّت را به میدان آورد، وارد میدان کرد؛ این هنر بزرگ امام است. در هیچ یک از قضایای گذشته، این حرکت عظیم ملّی با دعوت کسی مثل امام ــ که البتّه هیچ کس را مثل امام نداشتیم ــ سابقه ندارد.
این[طور] بود که هم به ملّت احساس هویّت داد، از آنها توقّع کرد که وارد بشوند، هم به آنها اعتماد کرد، هویّت فرهنگی و تاریخی ملّت را به یادشان آورد، از غلفت خارج کرد همهی ما را. ماها توجّه نداشتیم به تواناییهای خودمان؛ امام ما را متوجّه کرد به تواناییهایمان، به پیگیریهایمان، ما را وارد میدان کرد، ملّت را وارد میدان کرد و در این کار واقعاً مجاهدت کرد، خداوند متعال هم برکت داد. ملّت مرعوب نبودند، مرعوب نشدند، [امام] احساس مرعوب شدن را از ملّت سلب کرد. خب، این حالتِ عمومیِ برخوردِ دوّم میان عمدتاً جوانان کشور ما با حضور غرب و تمدّن مادّی غرب در کشور است که در این زمینهها البتّه ما زیاد صحبت کردهایم.
امّا قلدرهای عالم دستبردار نیستند؛ آنچه مهم است این است. قلدرهای عالم، آن کسانی که سالهای متمادی در ایران هر کار خواستند کردند، پنجاه هزار مستشار نظامی و غیر نظامی را آوردند اینجا، هر چه خواستند از منابع کشور بردند، هر جور خواستند تحمیل کردند: «به چه کسی نفت بفروشید، به چه کسی نفت نفروشید، با چه کسی رابطه داشته باشید، با چه کسی نداشته باشید، چه کسی را به عنوان نخستوزیر سر کار بیاورید، چه کسی را نیاورید، با روحانیّت چگونه برخورد کنید، با دانشگاه چگونه برخورد کنید» ــ سالهای متمادی، آنها اینجور در این کشور زندگی کردند ــ دست اینها قطع شده و اینها نمیتوانند ساکت بمانند. از اوّل انقلاب تا امروز با انقلاب مبارزه کردند، مقابله کردند، توطئه کردند، هر کار توانستند کردند.
البتّه در همهی این مدّت، به فضل الهی، انقلاب بر آنها پیروز شده. قلدران عالم میگویند دنیا باید از ما تبعیّت کند! میبینید دیگر؛ امروز دارید میبینید، یک نمونهاش را همه دارند مشاهده میکنند در دنیا.(۱۱) [میگویند] همه باید از ما تبعیّت کنند، همه باید منافع ما را بر منافع خودشان مقدّم کنند؛ اوّل ما. امروز در دنیا این را به همه دارند نشان میدهند؛ در واقع، باطن غرب را دارند در مقابل چشم همه قرار میدهند. البتّه به نظرم ــ اینجور خیال میکنم ــ ایران اسلامی تنها کشوری است که به طور قاطع این را رد کرده؛ ما به طور قاطع گفتهایم که ما به هیچ وجه منافع دیگران را بر منافع خودمان ترجیح نمیدهیم.
خب، حالا برگردیم به مقولهی جوان دانشجوی ایرانی. امروز من میخواهم به شما عرض بکنم که این سیاستِ حرکت دشمن در جهت ترویج همان روحیهی تبعیّت و انفعال و وابستگی، امروز به طور جدّی از طرف دشمن فعّال شده؛ یعنی با شیوههای جدیدی، بخصوص با پیشرفتهای علمیای که شده و اینترنت و بقیّهی چیزهایی که هست، در حال کارند در این زمینه؛ دارند تلاش میکنند. دانشجوی ما کجا قرار میگیرد؟ البتّه این احساساتی که اینجا گفته شد، مطالبی که بیان شد، این روحیهای که اینجا نشان داده شد، روحیهی بسیار خوبی است. علاجِ مواجههی با توطئهی دشمنی که میخواهد نفوذ کند و تصرّف کند و سلطهی ازدسترفته بر کشور عزیز ما را دوباره پیدا کند، فقط همین روحیه و همین احساس و همین حرکت کلّی دانشجویی است؛ در این تردیدی نیست.
در مقابل حرکت دشمن ــ این حرکتی که گفتم امروز با شیوههای جدید دارد دنبال میشود ــ حرکت اسلامی هم خوشبختانه در حال پیشرفت است. ما امروز در زمینهی مسائل دینی و مسائل اخلاقی و حتّی مسائل عرفانی، نوآوریهای خوبی داریم. عناصر فکری خوبی امروز خوشبختانه در حوزههای علمیّه، در خود دانشگاه، در بخشهای مختلف جامعه رشد کردهاند؛ توانستهاند زبان مناسب روز را برای تفهیم مفاهیم اسلامی به دست بیاورند، پیدا کنند، از آن استفاده کنند. همین مطالبی که اینجا شما گفتید ــ که حالا ده برابر این را هم در مجموعهی اجتماعات دانشجویی قطعاً میتوان تهیّه کرد و بعد من یک اشارهای هم میکنم ــ همان چیزی است که من چند وقت قبل در یکی از این دیدارها توصیه کردم: «تولید محتوا»؛(۱۲) محتوا همینها است. برای فضای مجازی، یکی از کارهای لازم، تولید محتوا است. همینها محتوا است. کارهایی که شما میتوانید انجام بدهید، فکری که میتوانید تولید کنید، تحلیل عمیقی که میتوانید نسبت به مسائل داشته باشید و ارائه بدهید، همان تولید محتوایی است که ما انتظار داریم.
دانشجو باید اینجا قرار بگیرد؛ جایگاه دانشجو اینجا است. دانشجو میتواند مثل یک معلّم، مثل یک هشداردهنده، مثل یک چراغ راهنما عمل کند؛ به قدر توان خودش در محیطِ مساعدِ مناسبِ خودش. میتوانید عمل بکنید. این، آن چیزی است که به نظر من هویّت دانشجویان عزیز ما این است؛ این حالت توانایی برای بیان کردن، برای تبیین کردن و توضیح دادن.
من البتّه توصیههایی هم دارم. سال گذشته من یک تعدادی توصیه کردم؛ اینجا ذکر کردم مطالبی را.(۱۳) یکی از توصیهها این بود که تشکّلهای دانشجویی به داخل دانشگاه بپردازند؛ این را من تأکید میکنم. این کار، آنطور که به من گزارش شد، آنچنان که باید و شاید انجام نگرفته؛ توقّع من از شما جوانها این است. موانعی وجود دارد؛ همهی کارهای بزرگ، همهی کارهای خوب یک موانعی برایش پیدا میشود. تصوّر نکنیم که در جادّهی آسفالته داریم حرکت میکنیم؛ نه، پیچوخم دارد، بالا و پایین دارد، مشکلات دارد؛ بر مشکلات فائق بیایید. بر مشکلات فائق بیایید! اگر زبان مناسب تبیین را شما بتوانید به کار ببرید، در دانشگاه میتوانید اثر بگذارید. طرف شما، مخاطب شما دانشجو است، یک جوانی است، عناد ندارد، دشمنی ندارد، آمادهی شنیدن است، آمادهی قبول است. همان توقّعی که اینجا یکی از برادرها ابراز کردند، گفتند «مراکزی که باید تبیین کنند، باید بیان کنند، به کار خودشان نمیرسند، آن کار را انجام نمیدهند»، خب این توقّع از خود شما هم هست؛ [شما] تشکّلها مطالعه کنید، آماده بشوید و محیط دانشگاه را تحت تأثیر تفکّرات درست خودتان قرار بدهید؛ یک توصیه این است.
یک توصیه [اینکه] جلسات هماندیشی جدّی داشته باشید؛ یعنی واقعاً روی یک مسئله فکر کنید، از عناصر مطمئنّ فکری که امروز وجود دارند ــ ما عناصر مطمئنّ فکری داریم ــ در جلسات هماندیشی استفاده کنید؛ بحثهای مهمّ روز را مطرح کنید. بعضی از این بحثهایی که مطرح میشود، بحثهای درجهی یک نیست، موضوعات درجهی یک نیست؛ موضوعات درجه دو و سه است. مسائل اصلی کشور، آن مسائلی است که به حرکت انقلاب و حرکت کلّی جامعه ارتباط پیدا میکند ــ مسائل داخلی، مسائل خارجی ــ اینها را پیدا کنید و محلّ بحث قرار بدهید. در قضایای مختلف تحلیلهای گوناگونی مطرح میشود؛ در روزنامهها، در محیط فضای مجازی؛ این [تحلیلها] تردید ایجاد نکند در شما؛ یعنی در مقابل تحلیلهای مختلف دچار سردرگمی و تردید نشوید. خودتان تحلیل خودتان را، فهم خودتان را، تحقیق خودتان را در دست بگیرید و غلبه کنید بر حرفهای غلطی که گفته میشود.
یکی از توصیههای من این است؛ بعضی از ایرادها و انتقادهای دانشجویان به مسئولان، بر اثر بیاطّلاعی است. مثلاً فرض کنید چرا وعدهی صادق ۲ در فلان وقت انجام نگرفت، فلان وقت انجام گرفت؛ اگر در فلان وقت انجام میگرفت، فلان حادثه اتّفاق نمیافتاد؛ خب این درست نیست؛ این درست نیست. آن کسانی که متصدّی این کارها هستند، دلبستگیشان، وابستگیشان، عشقشان و آمادگیشان به انقلاب کمتر از من و شما نیست؛ آنها را نمیشود متّهم کرد؛ محاسبه دارند، حساب دارند، با محاسبه کار میکنند؛ آنچه انجام میدهند، اگر شما هم جای آنها بودید همین کار را انجام میدادید؛ این احتمال را همیشه در ذهنتان داشته باشید و متّهم نکنید افراد را؛ یعنی در حوادثی که مشاهده میکنید احیاناً یک ابهامی برای شما دارد، احتمال یک محاسبهی درست را همیشه بدهید، که ممکن است پشت این تصمیمگیری یک محاسبهی درستِ واقعیای وجود داشته باشد.
در نقد کردن، من سال گذشته یکی از توصیههایم این بود که انتقاد کنید، نقد اشکال ندارد؛ سؤالاتی در این زمینه مطرح شده که خب چه طوری، چه جوری نقد کنیم؟ مثلاً در وضع جنگی، در وضعیّت معارضهی دشمنان چه جوری نقد کنیم که به اینها برنخورد؟ نقد اشکال ندارد منتها نقد کردن با تهمت زدن فرق میکند؛ مراقب باشید وقتی نقد میکنید، کسی را متّهم نکنید. سؤال مطرح بشود؛ اشکال ندارد، سؤال مطرح بشود، ابهام مطرح بشود، و فرصت جواب دادن به وجود بیاید. گاهی هست که طرف [مقابل] بعضی از سؤالات را هم نمیتواند جواب بدهد؛ یعنی فرصت جواب ندارد یا امکان جواب دادن نسبت به این قضیّه نیست؛ در اینطور موارد حتّی ابهام را هم مطرح نکنید. با یک چنین شیوههایی، فرضیّات احتمالی را مسلّم ندانید.
به نظر من در انتقادها مراقب باشید بنبستنمایی نشود؛ یعنی جوری انتقاد نکنید که وقتی مردم عادی میشنوند احساس بنبست بکنند؛ نه، گاهی اوقات اشکالی که بیان میشود جوری است که وقتی انسان آن را میشنود احساس میکند واقعاً دیگر هیچ راهی وجود ندارد؛ خب این غلط است. اینکه وانمود بشود که در فلان مسئلهی اقتصادی یا فلان مسئلهی فرهنگی یا فلان مسئلهی آموزشی و دانشگاهی بنبست وجود دارد، غلط است؛ این ناامید میکند مردم را؛ از این بجد باید پرهیز بشود. اختلافافکنی، دو قطبیسازی، ناامیدسازی، بدبینسازی به مسئولان تصمیمگیر، اینها نباید در انتقادات باشد.
از من هم گاهی سؤالاتی میشود؛ البتّه مستقیم سؤال نمیشود، مثلاً در فضای مجازی هست یا در اظهاراتی است که به دفتر ما میکنند: فرض بفرمایید چرا فلانی وقتی که همهی وزرا رأی آوردند اظهار خرسندی کرد، در حالی که ممکن است بعضی از این وزرا با آن معیارهای مورد نظر او موافق نباشند؟ این یکی از سؤالات است. خب بله، این سؤالی است؛ جوابش این است که رأی آوردن همهی وزرا در مجلس، یک پدیدهی مطلوبی است؛ اگر چنانچه رأی نیاورند، آن مجموعهی هر وزیری که رأی نیاورده، مدّتها بیسرپرست میماند. بیسرپرست ماندن، بمراتب بدتر است از اینکه یک آدمی باشد که حالا برخی از معیارها را هم نداشته باشد؛ یعنی هرجومرج به وجود می آید. این خیلی خوب است که دولت بتواند در یک فرصت مناسبی، در یک وقت مناسب مشخّصی تشکیل بشود و بتواند کشور را اداره کند. دولت باید بتواند کشور را اداره کند؛ این رأی مجلس، این حُسن بزرگ را دارد. خب، طبعاً انسان خرسند میشود. ممکن هم هست که در عین حال انسان عملکرد فلان وزیر را به طور کامل نپسندد؛ یا برخی از خصوصیّات او را خصوصیّات مثبتی نداند؛ اینها با همدیگر منافاتی ندارد. از این قبیل بالاخره چیزهایی هست.
خلاصه [باید] دغدغهی اصلی دانشجو اینها نباشد؛ اینها مسائل اصلی کشور نیست؛ مسائل اصلی کشور همینطور که عرض کردم، چیزهای دیگری است.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته